هنگامی که یک سرآشپز دانمارکی برای فروش تجارت پدرش به توسکانی سفر می کند، با یک زن محلی آشنا می شود که او را تشویق می کند تا در رویکرد خود به زندگی و عشق تجدید نظر کند و ...
ایرینا برای عروسی برادرش به زادگاهش برمی گردد. او چند سالیست که از خانواده روستایی خود فاصله گرفته و خود را به عنوان نویسنده در کپنهاگ تثبیت کرده است و ...
در 21 مارس 1945، نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا مأموریتی را برای بمباران مقر گشتاپو در کپنهاگ آغاز کرد. این حمله عواقب مرگباری داشت زیرا برخی از بمب گذاران به طور تصادفی یک مدرسه را هدف قرار دادند و بیش از 120 نفر کشته شدند که 86 نفر از آنها کودک بودند.
باستر 11 ساله عاشق همه چیز در زندگی خود است. او خوشبین است که میداند کار میتواند سخت شود، اما اگر کمی جادو و عشق زیاد به کار ببرید، همه چیز درست میشود.
در سال 2019 هزاران کودک و نوجوان دانمارکی به خیابان ها ریختند. آنها از مدرسه دور ماندند تا برای آب و هوا تظاهرات کنند، والدین و پدربزرگ و مادربزرگ خود را بسیج کنند و خواهان اقدام شوند...
مورگنس یک پسر خوشحال است که در شهری زندگی می کند که در آن همسایه های عجیب و غریب آنجا را احاطه شده اند ، اما با جدا شدن والدینش همه چیز تغییر می کند. او قصد دارد مهمانی لغو شده سالانه خیابانی را از سر بگیرد تا بتواند خانواده اش را دوباره دور هم جمع کند...
روزی مارکو یک مرد مرده را کشف میکند. کمیسر مارک پس از اطلاع از اینکه مارکو ممکن است اطلاعات ارزشمندی داشته باشد، مصمم است او را پیدا کرده و نجات دهد...