داستان انتقام وایکینگ ها. این فیلم در پایان قرن دهم میلادی در ایسلند جریان دارد. یک حماسه پر اکشن که یک شاهزاده وایکینگ جوان را در تلاش برای انتقام قتل پدرش دنبال می کند.
سال ۹۲۲ میلادی. «احمد بن فضلان» (باندراس) عرب، دل باخته ی زنی شده که نباید؛ بنابراین او را به شمال که وحشی و بدوی است، می فرستند. پس از آن که گروه «احمد» به وایکینگ ها بر می خورند و با آنان رابطه ای دوستانه برقرار می کنند، پسرکی خود را به اردوگاه شان فرا خواند: «وندول» ها، موجودات هیولا صفت «میست»، به زادگاه آنان حمله کرده و هر که را سر راه خود می بینند، می کشند و می خورند...
«بوئن» اژدها کش (کوایید) و آخرین اژدها (با صدای کانری) به یک توافق کاری دست می یابند: اژدها به دهکده ها حمله کند و «بوئن» نیز برای از بین بردن او، دست مزدش را بگیرد. اما خیلی زود این دو پی می برند که باید هم و غم خود را صرف مبارزه با حکومت مستبدانه ی «آینن» بی رحم (اوکس) کنند...
افسانه ای درباره زنگی بزرگ که از طلای خالص و توسط راهبان ساخته شده وجود دارد.این داستان در بازار توسط وایکینگی به نام "رولف" روایت می شود.این داستان به گوش فروانروای مسلمان "علی مانوش" که علاقه بسیاری به پیدا کردن زنگ دارد می رسد.اما "رولف" ادعا می کند جای زنگ را نمی داند و به زادگاه خود می گریزد...